به روی سقف خانه
میان خواب و بیداری
در اغوش ابر و باد و ماه
شبانگاه است
وقت بیداری و هشیاری
وقت رقص با گرگان
میان جنگل گمنام
ماه کامل
می کند حسادت ان را ابر ها
به پا می خیزم
باد زیر دستانم شایدم بال ها
ماه می خواهد مرا
پرستش –رقص ها می خواهد مرا
تا سرافرازش کنم
در حضور تب الود نگاه نقرگانش
نمی خواهم
به جسم خود باز می گردم
مرا قبله ای پاکتر باشد
در همین نزدیکی
به سویش پر می کشم
شاید پذیرفت من را