من آنم که شب را به فریادم داغ کردم
همان که به گونه ی سرد پاییز سرخی دادم
همان شکل گنگی که از بی شرمی شبم را گرم کردم
در تاریکی شب و رقص باد سرد رویای شب
میان تک تک صداهای خنده میان سوز وزش باد و باران سرد
همان مرد مست شبروی تنها که شد آرزو بخش کوچه نشینان بد
همان کوچه نشینانی که داغ از می خون آلود گناهانشان به شب در فریادند و بس
همان که پریان را به وقت روز و شب وعده ی ساز می دهد از جنس نفس
همان مرد که تلاشش از برای حفظ عطرگل شببو بود و رویای شب
همان که از دوباره خلقش کردند مانند روز نو نخواهد بود
همان که از برای همه بود ولی به سوگندی از رسوایی ها بسته بود
همان که روز های کوتاه را به بلندی شب و طول پاییز فنا کرد
اگرکه ساز را آرام زدم من هیچ جا نخواهم بود تا ابد
همان وسوسه ی رویایی از جنس پاداش های الهی که آرام بخشند
در تاریکی شب در باغی از درختان سیب
زیر گرمای چراغی میان گل های سرخ من وعده خواهم داد
وعده هایی نفسانی از جنس زمزمه های عاشقانه
من برای این در باغ خواهم ماند
من به رویایی از خواستنی ها هزاران وعده خواهم داد
اما اولین آن ها به ترک بقیه خواهد بود
بقیه را زیرنور شمع خدایی که به من وعده داد
در دنیای رسم هر آرزو ،هدیه خواهند داد
چرا گرفته دلت، مثل آنکه تنهایی .
- چقدر هم تنها !
- خیال می کنم
دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی.
- دچار یعنی ؟
- عاشق.
- وفکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک، دچار آبی دریای بیکران باشد.
- نه، وصل ممکن نیست،
همیشه فاصله ای هست.
و عشق
صدای فاصله هاست.
صدای فاصله هایی که
غرق ابهامند.
(سهراب سپهری)
این فاصله ها از جنس ابهام اند از چه بودن چه خواستن...من گمنامم به یگانه اسمی از نوع بی هویتی...
سلام...
خیلی زیبا بود امیر جان تشریف بیار خوشحال میشم
گل...
نظر لطفتونه...اومدم...
rastesh o bekhay in me3 baqie nbud, kalamat sakht kenare ham qarar grftan y juraee rawun nbud
سلام.بذار به حساب اینکه هیچکس نمی تونه فکرشم کنه تو چه وضعی اینو نوشتم.
امیر داری یکنواخت پیش میری.یه تکونی به خودت بده داداش
می دونم.شعر گفتن خوبش دیر به دیر پیش میاد.باید یه فکری کنم.
سلام امیر
به روزم
یه سر بزن
باشه؟
دارم میام...
سلام
راستی تا حالا فکر کردین مثلا یه زندودنی حالا به هر جرمی
قراره اعدام بشه !! شب آخر زندگیشه !!
طلوع فردا رو نمی تونه ببینه
تو سلول انفرادیش نشسته و معلو م نیست به چی داره فکر می کنه
شاید به گذشته هاش فکر می کنه یا به اتفاقاتی که به هر دلیل کار
اونو به اینجا کشونده
منتظره تا زندانبان بیاد سراغش و
ببردش واسه اجرای حکم !!! خیلی سخته
چند لحظه تصور کنید و خودتونو جای اون شخص بذارین
خوب حالا این شعری رو که واستون گذاشتم بخونید
و احساستونو بنویسید
آپم
منت به سرم بذارین و به خلوتسرای من قدم رنجه کنید
منتظر نفسهای پر مهرتون هستم
موفق باشید
یا علی مدد
گاهی وقتها نفهمیدن بهترین آسایش وآرامش دنیاست به دنیای رسم بر این است......
راست میگی.گاهی خیلی دلم میخواد دوباره بچه شم...
امیر نیومدی که...
اومدم
منؤ می بخشی اما اعتراف میکنم از متن هات بیشتر لذت می برم.
ممنون.باشه بیشتر روش کار میکنم
حس میکنم شعرات داره غنای بیشتری میگیره... این خیلی عالیه.
خوبی اینجا اینه که ادم راحت مینویسه و وقتی مینویسه راحت میشه.
به روزم و منتظر
کم کم دارم به خود قدیمیم می خندم.آدم مسخره ای بودم.دارم سعی میکنم کمی عوض شم.طول میکشه.
از اونجایی که همیشه دوست داشتم رک حرف بزنم اصلا متوجه ی شعرات نمیشم امیرخان....!!!
شرمندم........ولی سعی کن که برا ما فقیر فقرا هم یه جور بنویسی که بفهمیم......!!!
راستی دفعه ی دیگه که اومدم دانشکدتون یادم بیار تذکرتو بنویسم...........
باشه بعدی رو کمی ساده تر می کنم...
در راستای اینکه من الان بی کارم .....تذکرتو نوشتم..!!!!!
زدم تو وبلاگم......دیگه اگه خوب نشده ببخش مهندس!!
ino too che waziati neweshti?
ye sar bia unwara
به قول ما دزفولی ها در حال اشکم پیچ بر اثر زیادی میگو خوردن!
سلام.
بازم مثل همیشه تشبیهات زیبایی بکار برده بودی ولی راستشو بخوای موضوع شعرت رو نفهمیدم.
سلام.شاید شما و بقیه حق دارید.دارم کم کم حس می کنم فقط دارم یه سری کلمه ی قشنگ پشت هم ردیف می کنم.سعی می کنم کمی وضع رو بهتر کنم...
سلام. سوال جالبی دارم. دوست دارم بیای جواب بدی منتظرم.
درود بر شما
خیلی عالی بود . موفق باشی.
ممنون لطف داری.