میان جنگل تاریک تقدیر
به سان یک گرگ زخمی
به دنبال سرنوشتم دوانم
اما ذهنم پریشان است
لعنت به این افکار مه الودم
که من را میان این جنگل گمراه کرد
کاش دستی از این مه بود
به سردی دست گرمم
که هدایتگر روح عریانم بود
افسوس که اگر می بود
من ارباب ارواح اذهان بودم
دلیلی نداره در برابر همه ی دنیا تدافعی بایستی.
مث کرگدن باش....