من و جنون های بی گاهم...

هرزنویس هایی بر کف دستم

من و جنون های بی گاهم...

هرزنویس هایی بر کف دستم

چرا....

می خوام بدونم چرا

چرا اسمون چشمات خاکستری شده

می دونی اسمون بارونی رو دوست دارم

ولی چون چشمات ابی رو داره

چرا نمی تونم از عشق بخونم

چرا نمی تونم مغرور باشم

چرا تو اون اسمون پر ستاره

گفتن ساده ترین ها سخت شده

چرا زیر نور سفید ماه

حضورت برام کدر شده

چرا باید زیر نگاه تابانت

بجای گرم شدن بسوزم

چرا بجای گرفتن دستای گرمت

حضور سرد غیبت رو ببینم

چرا تو باغچه ای که خودمون ساختیم

نمی تونیم بذر شادیمون رو بکاریم

چرا توی حرفامون

بجای من و تو و انها

حضور گرم ما نیست

اینها رو تو دفتر خاطراتمون می نویسیم

اما کاشکی اونو بجای این همه چرا

با کلمه ی مقدس عشق پر کنیم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد