من و جنون های بی گاهم...

هرزنویس هایی بر کف دستم

من و جنون های بی گاهم...

هرزنویس هایی بر کف دستم

حاصل یک همکاری...

داخل یه وب نوشته ای خوندم به ذهنم رسید در موردش شعر بنویسم.فقط امیدوارم خوب شده باشه

اینم ادرس اون وب:

http://waredi.blogfa.com/



تو، تجسد تمامی اسطوره هایی در یک پیکره ... با پاشنه آشیل، چشمان اسفندیار، بال های ایکاروس... و آگاهی سیزیف...

تجسم تمامی اسطوره هایی تو !

من خیالی بودم میان هزاران فسانه و رویا

گمشده میان مردم و ادیان

به لطف گذر سال ها رها شدم از بند توجه ها

تا بدان گاه حسد بودم بودم به ازادی

از ان پس

زدم پیوند هر مکانی بر زمانی

به هر تاریخ اسطوره ها دادم

 هر مرزی حماسه بخشیدم

با بال های رومی به هر جا و زمانی رفتم

بی هدف می گشتم

این سفر هدیه ها بخشید من را

نگاه سرد شاهین را

بال های سایه گستر را

 سرعت پاهای اهو را

از انها سودها بردم

به سان یک خدا بودم

پس از قرن ها خستگی امد

بار سنگین پیری را

مثل دوستی نزدیک حس کردم

به سمت کودکان رفتم

صفحات خودساخت تاریخم

به هر سویی نگاه کردم

پی هر لایقی گشتم

حالا هدفی داشتم

می خواستم یادگارم باقی بماند

صفاتم را به ان کودکان دادم

به اشکم غصلشان دادم

به فرهنگش نامشان دادم

اینانند اسطورهایم

حال باید منتظر ماند

تا ببینم دوام یادگارم

به اسمان شب باز گشتم

از تاریکی بودم و به ان برگشتم

نظرات 1 + ارسال نظر
آتیش پاره سه‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 07:10 ق.ظ http://miss-atishpare.blogsky.com

من موندم تو با این همه استعداد چجوری تا حالا فرار مغزها نشدی! :دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد