من و جنون های بی گاهم...

هرزنویس هایی بر کف دستم

من و جنون های بی گاهم...

هرزنویس هایی بر کف دستم

به یک دوست شاعر...

شب مادری تنهاست

اشکالی ندارد

دستانش سرد اما لطیف است

گله دارد از ما

فروغ نقره فامش را گرفتیم

خاموش کردیم ان را

به انگشتان سرد یخ زدِمان

به خود نبخشیدیم خود را

به هنگام اشک تاریکش

کاش ترکش نمی کردیم

این داغ مادر تنها را

من نیز گیرم دستش را

می دهم بهای سنگین سکوتش را

نظرات 1 + ارسال نظر
رامینا جمعه 26 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 04:49 ب.ظ http://raminagolemina.blogfa.com

سلام.فوق العاده بود!!
از شعر من خیلی بهتر شده
خیلی برام جالبه که شما هر موقع بخوای می تونی شعر بگی.
راستی...مرسی که با فونت فارسی و درشت نوشتی.اینجوری خیلی خیلی بهتره!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد